کد مطلب:329950 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

مسیر اهل بیت از کوفه تا شام
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

باری ، خاندان پیامبر (ص ) را به سوی شام حركت دادند. مسیری كه برای بردن آنها از كوفه تا شام انتخاب كرده بودند، دوازده شهر یا قصبه و قریه بود كه برخی نام آنها را به این شرح نوشته اند: تكریت ، لینا، جهینه ، موصل ، سینور، حماه ، معره نعمان ، كفر طاب ، حمص ، بعلبك ، دیر راهب و حران .

برخی دیگر از این مناطق نیز نام برده اند: قادسیه ، حرار، عروه ، ارض صلینا، وادی نخله ، ارمینا، كحیل ، تل عفة ، جبل سنجار، عین الورد، دعوات ، قنسرین و حلب ، كه جمعا بیست و پنج منزل و جایگاه می شود و برخی هم تا چهل مكن نام برده اند كه در بیشتر این شهرها یا قصبات وقتی ماءموران پسر زیاد و همراهان وارد می شدند و مردم با آگاهی از ماجرا و وضع اسیران همراهشان ، و آنها را می شناختند، با عكس العمل شدید و تنفر و انزجار اهالی و ساكنان رو به رو می شدند و بر یزید و كشندگان امام (ع ) نفرین و لعنت می فرستادند حتی در برخی از جاها برخوردهایی هم میان آنان و ماءموران رخ می داد، در چند جا نیز آنها را به شهرها و قصبه ها راه ندادند. در كتابهای معتبر تاریخی از بانوی بزرگوار ما حضرت زینب (س ) در طول این راه سخنی و یا خطبه ای نقل نشده است . البته در پاره ای از نقلهای غیر معتبر آمده است كه آن مكرمه در قادسیه چند شعر به صورت مرثیه خوانده است مانند:

ماتت رجالی و افنی الدهر ساداتی

و زادنی حسرات بعد لو عاتی

یسیرونا علی الاقتاب عاریة

كاءننا بینهم بعض الغنیمات

عزّ علیك رسول الله ما صنعوا

باهل بیتك یا نور البریات

یزید سرمست و مغرور و دار و دسته او كه شهادت امام (ع ) و یاران او را پیروزی بزرگی برای خود می پنداشتند برای ورود خاندان آن حضرت به صورت اسیران جنگی جشن و چراغانی مفصلی ترتیب داده بودند و هر گوشه شهر را به نحوی آذین بسته و دسته های خواننده و نوازنده را در نقاط مختلف شهر مستقر ساخته و به شادی و پایكوبی واداشته بودند.

از سهل بن ساعدی نقل شده است كه می گوید:

آن روز من از شام می گذشتم و می خواستم به بیت المقدس بروم . با مشاهده آن منظره متحیر شدم و هر چه فكر كردم كه این چه عیدی است كه مردم این گونه شادی می كنند و من از آن بی اطلاعم متوجه نشدم تا آنكه با جمعی روبه رو شدم كه با هم گفت و گو می كردند. از آنها پرسیدم : آیا شما عیدی دارید كه من نمی دانم ؟!

گفتند:ای پیرمرد! مثل اینكه در این شهر غریب هستی ؟

گفتم : من سهل بن سعد هستم كه افتخار درك محضر رسول خدا (ص ) را داشته و آن حضرت را دیده ام .

گفتند: ای سهل ! عجب این است كه از آسمان خون نمی بارد و زمین اهل خود را فرو نمی برد!

پرسیدم : برای چه ؟ مگر چه شده است ؟

گفتند: این سر حسین بن علی (ع ) است كه برای یزید می آورند... تا آخر حدیث .

از كامل بهایی نقل شده است كه : خاندان پیغمبر را سه روز در خارج شهر شام نگه داشتند تا شهر را چراغان و زینت كنند. در این سه روز شام را به نحوی بی سابقه تزیین كردند. آن گاه گروه بسیاری حدود پانصد هزار نفر زن و مرد برای تماشا به استقبال كاروان اسیران از شهر خارج شدند و سركردگان و امیران نیز دف زنان و رقص كنان و پایكوبان حركت كردند...

این راوی پس از تشریح وضع مردم و جشن و سرور آنها می نویسد: در آن روز كه چهارشنبه شانزدهم ربیع الاول بود، جمعیت در بیرون شهر به قدری زیاد بود كه روز محضر را در یادها زنده می كرد. برای یزید بن معاویه سراپرده وسیع و تختی نصب و حاشیه آن را به انواع جوهر مرصع كرده و در اطراف آن كرسیهای زرین و سیمین نهاده بودند...

به هر صورت از مجموع این نقل ها معلوم می شود چه تدارك عظیمی برای این جشن شوم دیده و چه مراسمی بر پا كرده بودند معلوم است كه در چنین شرایطی بر خاندان مظلوم و داغدیده اهل بیت پیغمبر، با دیدن آن مناظره و احوال چه گذشته است !

از بانوی قهرمان ما در این مراسم و اوضاع و احوال سخنی نقل نشده ، مگر پس از ورود به مجلس یزید، كه آن جا چنان غرور و نخوت او را درهم شكست و او را چنان با چند جمله كوبنده و یك سخنرانی پر مغز و فصیح رسوا می كرد كه مجال هر گونه عوام فریبی و عذر خواهی واداشت ، و چنان حساب شده و دقیق و با قدرت قلب ، او را به محاكمه كشید كه عموم محدثان و مورخان شجاعت آن حضرت را در این محاكمه كشیدن و گفت و گو ستوده اند.(140)

140-زينب عقيله بني هاشم ، ص 91- 93